هانا جونهانا جون، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 1 روز سن داره
مامان بهنازمامان بهناز، تا این لحظه: 37 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره

هانا امید من و بابا

عاشق زندگیمم

اولین اردوی هانای نازم

هانای مامان تو کی اینقدر بزرگ شدی که تنهایی بری اردو نفس من و بابا تا رفتی و اوندی من و بابا دل تو دلمون نبود اما باید از یکجایی شروع میشد اردو رفتنت اول بابا راصی نبود و گفت خطر داره اما وقتی اصرار شما رو دید و رییس مهد پیچک خانوم اسلامی و خانم رنجبر هم خیالمون رو راحت کردن.رصایت نامه رو امصا کرد و ... ۲۵ اردیبهشت ۹۸ شد اولین اردوی هانا طلا .که مقصد هم سرزمین عجایب پاساز تیراژه بود ️ ️ ساعت ۹.۵ که قرار بود راه بیفتین دل تو دلمون نبود.من و خاله الهام رخشی اومدیم یواشکی از پشت شمشادا نگاه کردیم و رفتنتون رو نظاره گر بودیم طی مدت بودنت هم تو اردو چند بار زنگ زدم مهد و امار گرفتم خلاصه بخیر و خوشی ساعت ۱ شد و برگشتی و دل...
26 ارديبهشت 1398

هانا قری

هانا جونم این روزها خیلی اهل قر و فر شدی و تا میگم بیا عکس بگیرم برام ژستای باحال میگیری.اینم عکسای بهار امسالت. امسال دارم کم کم میبرمت کلاس اموزشی.فعلا فقط نقاشی میبرمت و اولین کلاست رو برای اینکه عصر باشه فرهنگسرای انقلاب تحت نطر خانم مهدخت محمدی دارم میبرم و اونجا دو سه تا دوست جدید پیدا کردی به اسمای یسنا و دلنیا که منم با ماماناشون دوست شدم اینم جشن روز معلم که برای خانم محمدی گرفتیم قرار بود کلاس شنا هم ببرم اما تو چون از مامان جدا نمیشی و تنها نمیری فعلا کنسل شده تا بزرگتر شی عروسک کوچولوی مامان خودم و بابا هم میترسیم که بخوای تنها باشی و توی استخر تنها بری ...
17 ارديبهشت 1398

عروسک خوش سفر مامان

سلام نفس مامان قربون قد و بالات بشه مامان. هانا تو عششششششق من و بابایی اردبیهشت رفتیم با عمو مجید و امیرعلی جون خوانسار و محلات که کلی بهت خوش گذشت.برات عکسات رو میزارم که بعدنا که اومدی و دیدیشون کیف کنی گل نازم.برات بگم که هوا سرد بود و بالاخره اونجا توی گلستانکوه برف دیدیم و کلی برف بازی کردیم😊😊😊                               ...
17 ارديبهشت 1398
1